.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
شهردار در مالزي ، كودك منتظر قصه شب...
دختر سه ساله كنارش آمد گفت خوابم ميآيد برايم قصه نگفتي... ، هر شب برايش قصه مي گفت... صداي باران و نگاه نگران مادر به كوچه خاكي ... پدر را بفكر فروبرد .. اينبار قصه ديگري برايت...
شهردار در مالزي ، كودك منتظر قصه شب...

يادداشت هفته را با موضوع كاهش محبوبيت آماده مي كرد... دختر سه ساله اش كنارش آمد گفت خوابم ميآيد برايم قصه نگفتي... ، هر شب برايش قصه مي گفت... صداي باران و نگاه نگران مادر به كوچه خاكي، پدر را بفكر فروبرد .. دخترم ، اين بار قصه ديگري برايت خواهم گفت...
مادر درحالي كه پنجره ها را محكم مي كرد گفت باران تندي مي بارد،مواظب باش صبح فاطمه زهرا توي چاله آب نيافتد، بغلش كن تا لباسش گل نشود،لطفا پيگيري كن ، بالاخره كي كوچه آسفالت ميشود... شماره دوست كارشناس شهرداري ساري را گرفت و پرسيد: شماره موبايل شهردار را مي خواهم .. كوچه ما خيلي گل و آب زيادي جمع مي شود، بعد از هفت و هشت ماه خواهش مي كنم كاري برايمان بكنيد؟ پول هم كه داده ايم ؟ دوستش گفت : شهردار مهندس قنبرپور به مالزي رفت، گفتم تازه از امارات برگشته، او گفت دوره دوم شورا هم دارد تمام مي شودو او براي امري به مالزي سفر كرد...
صداي تند باران شيشه هاي منزلش را به شلاق بي وفايي گرفته ودرس چگونه قصه گفتن را به او مي آموخت...
كودك در حالي كه بالش اش ر ابغل كرده به سمت پدر آمد...پس چرا قصه نمي گويي ؟ پدر بالش را روي پاهايش گذاشت يادداشت هفته را به كناري زد و گفت: يكي بود ، يكي نبود. زير گنبد كبود، شنگول بود و منگول بود، حبه انگور..
كودك كنجكاو به پدر خيره شد، اينبار پدر با بغض قصه مي گويد ..
مادر دوباره گفت زنگ زدي ؟ چي شد ؟ پدر قصه اش را ادامه داد . يكي بود يكي نبود .زير گنبد كبود ، غيراز خدا هيچكس نبود .. شهري بود و شهرداري ، كوچه اي و انبوهي از خاك ، گل و زباله ..
دختر پرسيد : بابا اين شهر مثل شهر ماست ؟ گفت : تقريبا ؟ باز پرسيد : پس چرا ما شهردار نداريم ... گفت: داريم، رفت مالزي ..شما خوب مي دونيد بچه ها زياد مي پرسند، ولي جواب دادن به برخي سوالات خيلي سخته ؟ .دخترك دوباره پرسيد : مالزي كجاست ؟ گفت: همين نزديكي هاست ، بعدا بهت مي گم ، مالزي جايست كه مسئولينش در رفع چاله وچوله هاي شهر و آسفالت كوچه ها به شدت وفاداري نشان مي دهند... مالزي كشوري است زيبا و مسئولينش براي شهروندان يك كوچه ارزش قائل مي شوند وآنان را دوست دارند و حرف دلشان را تخريب خود نمي دانند... مالزي استاندار روستايي و مردمي دارد اما...
پدر مي خواست قصه شهرداري را تعريف كند كه مي گويد عاشق مردمم و هرازگاهي براي صرف نسكافه به مالزي ، امارات و... سفر مي كند ، در كلام عشق به مردمش را به زبان مي آورد ودر عمل نمي دانم قضاوت با شما .... شهردار در مالزي و پدر به فكر آسفالت يك كوچه بن بست، همچنان منتظر ...
كودك كه گوشه هايي از گل پاك نشده لباسش پيدا بود، چون هميشه كنجكاوانه سوال از ماجراي قصه مي كرد...پدر ادامه مي دهد.آره دخترم ... يكي بود ... يكي نبود ... شهري بود پر از رايحه خوش خدمت... كوچه اي بود پر از خاك وگل ... و مردماني كه هرچه بي وفايي ميديدند باز وفادارتر به حفظ آرمانهايشان معتقدتر بودند... كودك مي پرسد : پدر توچي ؟ معتقدي ؟.. پدر در حالي كه با انگشت دستانش گل خشكيده چسبيده پاي كودك را پاك مي كند با تبسمي بر لب گفت : البته ؟ فكر كنم دخترم... دختر مي گويد ادامه بده ...
او ادامه مي دهد .. رايحه خوش خدمتي ها بعد از سالهاي سال به شهر قصه ما آمدندو داد مي زدند ما از شماييم وبراي رفع غبار محروميتان آمديم.. راه مي رفتند شهر به شهر مي گفتند ما براي خدمت به مردم آمديم وبراي رفع مشكلتان تلاش مي كنيم ... ما خدمتگذار مردميم...
كودك پرسيد ؟ بابا رايحه خوش خدمت چيست تا حالا نشنيدم ؟؟ پدر هم اين نام را تاكنون نشنيده بود ؟ سالها بود اين رايحه خوش خدمت راپدر هم در قصه هايش نگفت و كسي به زبان نياورده بود...
نمي دانست پاسخ درستش چه مي تواند باشد و با احساسات پيش آمده اش گفت : دخترم رايحه خوش خدمت كوچه اي است بن بست در محله پشت چين دكا كه مردمانش هشت ماه پول آسفالت را به حساب شهرداري خدمتگذار واريز نمودند و روزها وشبها منتظر وزيدن خدمت آنند... وتازه شهردارش هم هرازگاهي براي كسب تجربه خدمت به سفر خارجه مي رود......
كودك پرسيد : اين رايحه خوش، دختر هم دارد.. گفتم : نمي دانم . فاطمه زهراگفت: اگر داشت بهش مي گفتم ، بيايد مهد كودك ما تا لباس هاي گلي ام را به او نشان دهم.. پدر گفت : اما عزيزم رايحه خوش خدمت كوچه بن بستي است كه اهالي آن دست به دامان همه شدند تا در رفع مشكلشان كاري كنند و در حفظ شعار و محبوبيت عملكردشان بكوشند..
رايحه خوش خدمت آن است كه من وخانواده ام هر روز آنرا حس كنيم..
رايحه خوش خدمت قصه معلمي است كه هرروز باراني مجبور است براي بردن كودك خردسالش به مهد خود را به آبهاو گل هاي جمع شده كوچه اش بزند ودر پاسخ همكاران فرهنگي اش بگويد اينست معناي خدمت رساني ...
رايحه خوش خدمت قصه همان باران است كه هنگام باريدن به كوچه هاي خدمت شهردار ، اهالي يك محل را دچار نگراني و مشكل مي كند و اهالي با زمزمه هاي تلخ برلب آنرا حس مي كنند ؟؟
كودك كه چهره ناراحت و لرزش تن صداي قصه گويش را مي ديد كه با همه شب ها فرق مي كند ،گفت : بابا اين قصه خوب نيست ..باران دارد ... آبهايش كوچه خاكي مارا گل مي كند ... كفش هايم گلي مي شود وحسنا همكلاسي من در مهد كودك به من مي خندد ؟ پدر سكوت كرد و بلافاصله ادامه داد، دخترم ،ميدونم اما سالها بود، اهالي اين محله قشنگ در وسط اين شهرقشنگ ، براي شهردارشان نوشته اند ما در رنجيم و كاري كنيد... دختر جان شايد قصه تورا رايحه خوش خدمت بشنود و كوچه ما رنگ ديگري گيرد و خدمت آنان وزيدن گيرد و تو پايان خوش خدمت را ببيني؟
پلكهاي دخترك سنگين شد و صداي پدركه همچنان در حال گفتن قصه بود... او از همه چيز اين شهر گفت:
از ترافيك سنگين ، از زمان تعطيل شدن مدارس و گرفتار شدن دانش آموزان در صف هاي طويل تاكسي،
از نبود سرويس هاي منظم و تنه هاي جوانان شرور به دختران معصوم
از نگراني تاريكي كوچه وپس كوچه ها ، از دختر جوان همسايه اش كه هرازگاهي
از ترس چند اوباش ترسناك ترسناك كوچه را طي مي كند و آرزوي داشتن پدر را زمزمه....
از پيرزن كهنسال كه در اندوه قصه گرفتار شدن فرزندش در تنهايي كوچه بي لامپ و تاريك
از پشت پنجره ها به تاريكي محله خيره بود ..
از بوق هاي ممتد خيابان هاي شلوغ.. از.....
پدر مشغول وصف خدمت جناب شهردار بود كه ديد دخترك آرام آرام در دنياي كودكانه خود به خواب معصومانه فرو رفت ....شايد خواب فرداي بهتر را مي بيند ، پدر هم در اندو فردا به عبور از آب گل آلود جمع شده كوچه مي انديشد كه به چه كس زنگ بزند...
و پايان خوش قصه كوچه بن بست افق پشت چين دكاي ساري در ادامه قصه فرداشبش بگويد... دختر مطمئنا منتظر پايان قصه است تا شبهاي دگر پدر برايش بگويد ..
آري عزيزان ، قصه ما به سر رسيد،شهردار مان نيز از سفر مالزي رسيد....
نتيجه اخلاقي : قصه مهم نيست ....
مهم اينست.. كه من ما بايد پاسخگوي هر نيازي باشيم ... ما خدمتگذاران اين مردميم ومردم به گفته رهبرانمان ولي نعمت مايند ... رئيس جمهورمان هم مي كوشد خدمت كردن به مردم زا به يك فرهنگ ماندني تبديل سازد ... پس چرا با اقداماتي كه براحتي ميتوانيم در رفع مشكل گام برداريم ، كاري مي كنيم كه قصه شبهاي يك كود گرددواو بسيار هوشمند با هوش به دوستان مهدش ( اميرمحمد ، حسنا ، مريم و.... خواهد گفت ....و من وتو قهرمانان زشت فقصه او خواهيم بود خدمتگذاران دروغين كه حتي نمي توانيم بعد از چند ماه حقوق شهروندي فرزندانمان را پاسخ مناسب دهيم ولذت خدمت رساني را از نزديك بدرستي لمس كنند ... لطفا منتقد باشيد و بهانه گير نباشيد... كوچه هست .. خاك كوچه هست و مردم محل آماده هر پاسخگويي .... اين شما واين كوچه قصه بابا...
جناب خدمتگذار، وقتي يك كوچه بن بست چند متري با هزينه هاي واريزي اهالي يك محل، در وسط شهر ،محل زيست يك گروه از هموطن براي آسفالت بيش از 8 ماه در نوبتند وكودكان وزنان و مردان از معلم گرفته ، روزنامه نگار ، مديركارخانه ، بازاري و... در روزهايي باراني با زجر و ناراحتي تردد مي كنند و تازه عوارضشان را هم به موقع مي دهند ...بابا قصه گو يك تومان هم بابت عوارض به شهرداري بدهكار نيست و وفاداري به مسئولان را به كودكش مي آموزد ..
عزيزان ،. شما فكر مي كنيد فردا شب اين پدر چه قصه اي را تعريف خواهد كرد... اينكه ديگر برخورد سياسي و تخريب دولت نيست.. اين قصه رنج و درد اهالي يك محل و سفر يك شهرداراست ،اين قصه نوشيدن يك نسكافه در هتل هاي شيك مالزي ، و بي توجهي به خواسته مردم يك محل .
راستي به نظر شما زيباترين قصه فردا شب چه مي تواند باشد؟شايد قصه كاهش لحظه به لحظه محبوبيت آقاي مسول.... مي دانم ، شهردار به مالزي رفت تا تجربيات رفع مشكل زباله شهر ساري و طرح هاي پياده نموده اش را در برطرف سازي ترافيك شهر به كارشناسان مالزيايي نشان دهد و با در اختيار قرار دادن تجربيات چندساله مديريتش در شهرداري، مشكل زباله و ترافيك كشور مالزي را در اين واپسين لحظات عمر شوراي شهر به رخ شهرداران كشورش بكشد... او چرا به مالزي رفت را به نقد نمي گيرم اما او چرا مشكلات و حرف دل اهالي يك محل را در عدم توجه به نياز و عذاب هايي كه در هر روز باراني كودكان ومعلمان و اهالي محل در تردد دارند را گوش نمي كند را به نقد مي گيرم ....
مطمئن باشيد محبوبيت هر مسئول ارشدي در قطره قطره عملكرد دولتمردانش است... شما خود مي توانيد محبوبيت را در اين كوچه ها جستجو كنيد... چهره ها برافروخته وكودكان منتظر قصه شب ...آدرس ساري پشت چين دكا بن بست سوم (افق )...


استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.895 seconds.